سفارش تبلیغ
صبا ویژن



حاج جمال - اینجاچراغی‌روشن‌ست..






درباره نویسنده
حاج جمال - اینجاچراغی‌روشن‌ست..
مدیر وبلاگ : حاج جمال[52]
نویسندگان وبلاگ :
بی نام[6]
للِه[14]

همیشه سعی میکنی حرف هایت را بزنی ، چون اگر تو نزنی بقیه که دارند حرفهایشان را می زنند ، و آنوقت به جای تو هم حرف می زنند !! اعتقاد دارم که دیده می شویم ...
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اسفند 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
آذر 86
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین87
اردیبهشت 87
خرداد 87
مرداد 87
شهریور 87


لینکهای روزانه
دچار - این روزها این جا می نویسم [11]
دچار در میوه‌ی ممنوعه [29]
[آرشیو(2)]


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
حاج جمال - اینجاچراغی‌روشن‌ست..

آمار بازدید
بازدید کل :160153
بازدید امروز : 20
 RSS 


1- اینجا چراغی روشن است... (نه اشتباه نکنید ، الان ، این عنوان وبلاگ ما نیست !!!) این عبارت عنوان ویژه برنامه افطار رادیو جوان است که از ساعت 5 تا 7 عصر پخش می شود...این و از باب تبلیغ و همزاد پنداری نوشتم !

(( وقتی کپی برداری برای همه آزاد است ، این طور می شه!!! البته ما هم از خودمون ابداع نکردیم ! اما نمی دونم از کجا اومده؟! ))


2-اینجا چراغی روشن است...( نه بازم اشتباه نکنید ، اشتباها تکرار نکردم! چراغ ماه رمضونم روشن شد...)
بالاخره اومد ، مهمون خدا می شیم ...
اما به قول بی نام چقدر مواظب دفترچه اعمالمونیم...؟؟

- می گه : بی خیال بابا اصلاً ولش کن کی به آمادگی ماها نگاه میکنه ؟!!!
- می گم : اِه ... یعنی چی ؟ آدم میخواد بره مهمونی یه کسی ، خودشو مرتب میکنه ، تر و تمیز میکنه ، خوش تیپ و ...
- حزفمو قطع میکنه و می گه : درست اما الان ما نمیریم مهمونی کسی که! ... الان مهمون خداییم ... ما و خدا هم که این حرف ها رو نداریم ...
- می گم : دقیقاً به خاطر همین که مهمون خداییم ، میگم باید مرتب باشیم ، آدم هرچی بیشتر واسه کسی احترام قائل باشه بیشتر واسش خرج میکنه ...

حالا داریم میریم مهمونیه خدا ... ، نمیخواهیم خودمونو صفا بدیم ... ، بازم مثل رمضون های قبل فقط گشنگی و تشنگی بکشیم ... بازم همون غیبت ها ، لغو ها ، دروغ ها ، زیر آب زنی ها ، نگاه ها و ...
خیلی هاشو هم خودمون متوجه نیستیم ...


3- اینجا چراغی روشن است... ( این جا دیگه مربوط به وبلاگه ...! )
ما یعنی "من" و " ل ل ه " و " بی نام " ، قرار داشتیم که روز در میون بنویسیم ... (جمعه ها که تعطیله ما هم تعطیلیم!!!) یعنی " ل ل ه " شنبه ها بنویسه ... من دوشنبه ها بنویسم ... " بی نام " هم چهارشنبه ها ، راستش تا امروز نصفه نیمه عمل کردیم اما ؛ بی نظم ترینشون خودم بودم ... ( مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد !!! ... نخندید !! مومن رو میگم خودمو که نمیگم ... ! نکته انحرافی بود هیچ ربطی نداشت )
حالا این ها رو نوشتم که اول خودمو ملزم کنم ... بعد هم اونارو ( زهی خیال باطل !!! ) پس از این به بعد سه روز در هفته منتظر باشید .


 

علی مدد

پی نوشت :
- التماس دعا شدید دارم از همه دوستان و دشمنان !!! دوستان که به وظیفه شون عمل کنن! دشمنان هم بیان جزو دوستان ، بعد به وظیفه شون عمل کنن!
- ما هم چشم نایب الزیاره همه دوستانی که نظر بدن هستیم پیش امام رضا (ع) ( به این می گن استفاده ابزاری!)
- به قول تخریبچی ... 3 صلوات !



نویسنده » حاج جمال . ساعت 9:38 عصر روز چهارشنبه 86 شهریور 21


سلام

یه دو هفته ای نبودم ... جاتون خالی بود...

نیمه شعبان ، سحر رسیدیم مسجد جمکران...

انگار گنبد و بارگاه قشنگ تر از همیشه می درخشید... انگار آسمون هم چراغونی شده بود...

بعد از نماز یه مسیری رو داشتیم پیاده می رفتیم به سمت مسجد...

نسیم می اومد ، یه نسیم خنک ، با یه رایحه باور نکردنی... ، اشتباه نمی کنم ،بوی عطر می اومد ، از دور دست کوه خضر...

نمی دونم چه خبر بود اما باور نکردنی بود واسم...

 

 

یا صاحب الزمان ، مولای من : 

در بی تو بودن ها به تو محتاجم ...  و در با تو بودن ها  به باور بودنت...

میلاد مبارک

 

علی مدد

 

 

پ . ن:

1- نایب الزیاره همه دوستان بودم

2-ماجرا های این دو هفته رو به مرور می نویسم

3- دعا کنید

 



نویسنده » حاج جمال . ساعت 11:1 صبح روز جمعه 86 شهریور 9


عنها (س) قالت: سألتُ ابی رسول الله (ص) لِمَن تَهاوَنَ بـِصَلاتِهِ مِنَ الرجالِ وَ النساء. قال(ص) : مَن تَهاونَ بـِصَلاتِهِ مِنَ الرجال و النساء ابتلاهُ اللهُ بِخَمسَ عَشْرَةَ خَصْلةً: یرفعُ اللهُ البَرَکةَ َ مِن عُمْرِهِ وَ یرَفَعُ اللهُ البَرَکَة َ مِنْ رزقِه وَ یمْحُواللهُ عَزّوجلَّ سیماءَ الصالحینَ مِن وَجْهِهِ وَ کلَ عَملٍ یعملهُ لا یوجَرُ عَلیهِ وَ لا یرتَفعُ دُعاوهُ الی السَماءُ لَیسَ لَهُ حَظَّ فی دعا الصالحینَ، وَ اِنهُ یموتُ ذلیلاً و یموت جائعاً و یموت عَطشاناً ، فـَلـَو سَقی مِن انهار الدُنیا لَمْ یرو عَطشُهُ وَ یوکلُ اللهُ مَلَکاً یُزْعجُهُ فِی قَبْره، وَ یُضَیـِّقُ عَلیهِ قَبرَهُ و تَکونُ الظُلمَة ُ فِی قَبره وَ یـُوَکـِّلُ اللهُ بِه مَلَکاً یِِـُسحِبهُ عَلَی وَجْهِهِ وَ الخَلائقُ ینْظُرونَ اِلیهَ ، وَ یُحاسَبُ حِساباً شَدیداً وَ لا ینظرُ اللهُ اِلیهِ وَ لا یُزکیهِ وَ لهُ عذابٌ اَلیمٌ. (1)

از پدرم رسول خدا(ص) درباره مردان و زنانی که در نمازشان سستی وسهل انگاری می کنند، پرسیدم. آن حضرت فرمودند: هر زن و مردی که در امر نماز سستی و سهل انگاری داشته باشد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا می گرداند:

1-  خداوند برکت را از عمرش می گیرد.

2- خداوند، برکت را از رزق و روزی اش می گیرد.

3- خداوند، سیمای صالحین را ازچهره اش محو می کند.

4- هر کاری که بکند ، بدون پاداش خواهد ماند.

5- دعایش مستجاب نخواهد شد.

6- برایش بهره ای از دعای صالحین نخواهد بود.

7- ذلیل خواهد مرد.

8- گرسنه جان خواهد داد.

9- تشنه کام خواهد مرد، به طوری که اگر با همه نهرهای دنیا آبش دهند، تشنگی اش برطرف نخواهد شد.

10- خداوند، فرشته ای را بر می گزیند تا او را در قبرش ناآرام سازد.

11- قبرش را تنگ گرداند.

12- قبرش تاریک باشد.

13- خداوند فرشته ای را برمی گزیند تا او را به صورتش به زمین کشد، در حالی که خلایق به او بنگرند.

14- به سختی مورد محاسبه قرار گیرد.

15- و خداوند به اوننگرد و او را پاکیزه نگرداند ، و او را عذابی دردناک باشد.

 

 

 

منبع:

1- مسند فاطمة الزهراء،ص 235.



نویسنده » حاج جمال . ساعت 5:0 صبح روز جمعه 86 مرداد 26


ما مشهدی ها یه افتخار بزرگ داریم و اونم همسایگی با اقا امام رضاست اما بعضی وقت ها شرمنده زائر های آقا می شیم .

 

زیاد پیش میاد که دوستان از شهر های مختلف به همراه خانواده یا کاروان میان مشهد ، و خوب ما هم به رسم ادب خدمتشون می رسیم ، و تا جاییکه بتونیم، کمک و همراهیشون می کنیم که یه وقت تو شهر امام رضا احساس غریبی نکنند.

 و به تبع همین هم زیاد پیش میاد که دوستان می خوان که اگه بشه یه وعده ، غذای حضرت رو جهت تبرک میل کنند. و دقیقا اینجاست که اکثر اوقات شرمنده می شیم، آخه اونا که بنده های خدا خبر ندارن که ما دستمون به هیج جا بند نیست و سیستم مهمانسرای حضرت به طور خاص خودش عمل می کنه ، نمی دونن که ما ها هم اگه خیلی امام رضا دوستمون داشته باشه سالی یکی دوبار از گوشه و کنار یه کارت بهمون میرسه ( که همون هم من تا الان یادم نمیاد تنها بوده باشم همیشه دوستی هم با من بوده و دوتایی یه دونه غذا رو مهمون امام رضا شدیم!)و باقی اوقات که دوستان میان مشهد هر چقدر هم اینور و اونور بزنیم چیزی دستمون نمیرسه که تقدیمشون کنیم و این وسط روسیاهی و شرمندگیش واسه ما می مونه ، نمیدونید چقدرناراحت کننده است که یه نفر ، اونم زوار آقا ، یه چیزی رو از آدم بخواد و آدم نتونه واسش ردیف کنه.

 

به هر حال این حرفها رو اینجا گفتم که شاید از شرمندگیه دوستان در بیام

 

این پایین هم مختصری درباره مهمانسرای حضرت گذاشتم.

 

 

سنت زیبا و پسندیده اطعام و اکرام زائران در آستان قدس، دارای سابقه ای دیرینه است.

حسب شواهد تاریخی، این شیوه پسندیده از دوران صفویان معمول ومرسوم شده است. مؤمنان و ارادتمندانی صاحب تمکن، برای اطعام و پذیرائی زائران و مهمانان خسته از راه، بخشی از اموال و مایملک خویش را برای این اقدام والا، به عنوان وقف و یا نذر پیشکش امام نموده اند.

مهمانسرای امام در ضلع شمالی بست شیخ حر عاملی، یا بست پایین در سه طبقه ساخته، و دارای 1160 متر مربع مساحت و از کلیه تجهیزات برای طبخ و آماده ساختن غذا برخوردار است.

مهمانسرای حضرت بدون تعطیلی، روز و شب دائر بوده، از مهمانان و زائران امام، بارویی باز استقبال می کنند. روزانه بالغ بر4000 نفر و در سال بیش از یک

میلیون نفر، در آن اطعام می شوند.

حسب طرح ها و برنامه های تنظیم یافته، با توسعه مهانسرا و احداث فضاهایی در آینده، زائران بیشتری از غذای متبرک، که بسیار مطلوب آنان است، بهره مند خواهند شد.

نکته گفتنی درباره مهمانسرا این که، فیش غذای متبرک، حسب برنامه و به ترتیب، همه روزه توسط تعدادی از کارکنان آستان قدس رضوی، با مراجعه به محل های اسکان مسافران، میان آنان توزیع می شود.

 

 

علی مدد



نویسنده » حاج جمال . ساعت 1:0 صبح روز جمعه 86 مرداد 19


بسم الله



 

 

اول دبیرستان بودم ، تازه اومده بودم تو فضای دبیرستان .هنوز با فضای مدرسه جدید آشنا نشده بودم ، تو همون گیجی و گنگیه روزای اول مهر! ، فقط 5-6 تا از همکلاسی های سال قبلم بودند که با هم تو این مدرسه بودیم.

همون هفته های اول و دوم مهر بود که طبق معمول رفته بودم تو سیر یاد گرفتن چیزای جدید!! از اسم دبیرها و معاونها و مدیر و هم کلاسیام گرفته تا پیدا کردن سوراخ سنبه های مدرسه و کیا مامور ناظم اند و بایست مواضبشون بود! و  حتی اینکه از کدوم دیوار مدرسه میشه رفت و آمد کرد ! (1) و حتی تر اینکه چه جوری و با چه راه(کار)ی میشه از پنجره دستشویی ترقه انداخت و در صورت لزوم حساب بعضی از بچه ها رو رسید!!! یا اینکه ماشین هر کدوم از دبیر ها چیه و خونشون کجاست و شماره تلفن خونه و موبایلشون چیه و آدرس خونشون کجاست و چند تا بچه دارن و دیگه کجاها تدریس دارن و چه جوری میشه ازشون نمره گرفتو باقیه موارد ... ! (یکی نبود بگه آخه بچه تو اومدی درس بخونی یا کودتا کنی!)

 

خلاصه  ...   خلاصه تو همین فضاها و تو همون هفته دوم مهر بود که یه روز صبح معاون مدرسه مون که بعدا فهمیدم فرمانده بسیج مدرسمون هم هست اومد سر مراسم صبحگاه و یه متنی رو خوند . . .

 

متنی که نمیگم تکان دهنده  اما تاثیر زیادی روی من داشت ، طوری که تصمیم گرفتم فعالیتهای غیر درسیم رو شروع کنم  و سرآغاز تحول زود هنگام من شد . . .
.
.
.
.
.
.
.

 

 یک میدان و دو هجوم

نه مرز تنها آبی و خاکی است  و نه حمله تنها هوائی و زمینی است

نه هجوم فقط نظامی است و نه شکست و ضربه فقط مادی

تهاجم فرهنگی خطرناکتر از تهاجم نظامی است ،

در تهاجم نظامی طمع به خاک است و زمین اما در تهاجم فرهنگی طمع به اخلاق است و دین

تهاجم نظامی با سر و صدا و سرعت است اما تهاجم فرهنگی آهسته و آرام

آن ترسناک است و نفرت انگیز ، این فریبنده است و جذاب

آن افراد را به دفاع و مقاومت برمی انگیزد اما این به استقبال و پذیرش می فرستد

کشته آن شهید است و مرده این پلید

شهادت دوست داشتنی است ، اما ابتذال نفرت انگیز

در تهاجم نظامی دشمن اعلام جنگ و دشمنی می کند اما در تهاجم فرهنگی اعلام دوستی

در تهاجم نظامی سفیر اولین گلوله همه را متوجه خطر میسازد اما در تهاجم فرهنگی گاهی تا شلیک گلوله آخر دشمن هنوز عده ای شبیخون را باور نمی کنند

آن پیداست و این پنهان

در آن جا زمین از دست می رود و اینجا شرف و دین

آنجا سلاح موشک و بمب است اینجا ماهواره و امواج تصویری

در آنجا پادگانها و مقرها و خطوط و خاکریز بمباران می شود ولی در تهاجم فرهنگی مطبوعات و اندیشه ها و عقیده ها

در آن درگیری در کوه و دشت و دریاست اما اینجا در عرصه مجلات و رمانها و فیلمها و کتابها

آنجا میدان مبارزه محدود است و اینجا گسترده

آنجا جنگی آشکار است و اینجا غارتی پنهان

اسیران آن میدان ، آزاده اند و گرفتاران این میدان معتاد و آلوده

شهادت خانواده ای را سربلند میکند ولی اعتیاد و ابتذال دودمانی را شرمگین می سازد

پدر شهید عزیز است اما پدر یک آلوده سرافکنده

در تهاجم نظامی مجروح را به عقب می برند تا مداوا کنند اما در تهاجم فرهنگی بعد اولین ترکش به جلوتر برده می شود

تیر و ترکش بر سر و دست می نشیند ولی ویروس و هوس گناه بر ایمان و اندیشه آسیب می زند

در هجوم نظامی دشمن از مرز خاکی وارد می شود اما در تهاجم فرهنگی از مرز فکری

آسیب خورده آن انگیزه خصومت ودشمنی پیدا می کند و نیش خورده این خلع سلاح و بی انگیزه می شود

تشیع جنازه شهید روح شهری را حماسه می بخشد اما آلودگی نسلی به ابتذال روح جامعه را افسرده می کند

تهاجم نظامی یک ملت را مقاومتر می کند ولی تهاجم فرهنگی سست تر

آنجا فشنگ شلیک می شود اینجا آهنگ پخش می شود

آنجا در پی ماه اند و اینجا در پی ماهواره

گذرگاه های آن همه سربالائی است و عرصه های این همه سرازیری

در آنجا از خود می گذرند تا به خدا برسند ولی در اینجا از خدا می گذرند تا به خود برسند

قربانیان آن شهید راه معروفند و قربانیان این میدان کشته بیراه منکر...

بکوشیم تا از مجروحان این جبهه و ترکش خوردگان این حمله نباشیم و اگر هم آسیب دیده ایم به درمانگاه توبه برویم و تا دیر نشده غده گناه را جراحی کنیم.

آیا سلامت روح و جان از سلامتی جسم کمتر ارزش دارد ؟

 

استاد جواد محدثی

 

آری دوست من !

این حرفها هنوز هم برای من تازگی دارد و شاید روز به روز نیز پر رنگتر می شود ...

آی رفیقی که معلوم نیست امروز و فردا ، که ممکن است ماه ها بعد حرفم را بشنوی ، بیا مراقب خودمان باشیم  که من و تو خیلی حیفیم برای این دام ها...
بیا مواظب باشیم که دیر نشده باشد ... ، که برگشتن از راه غلط ، سخت است...

عزیز من بیا مواظب باشم که مظاهر و مفاسد رنگین و شیرین نمای دنیا فریبمان ندهد که هیچ کداممان از گناه دور نیستیم و هیچ حائلی بین ما و گناهانی که فکر می کنیم هیچگاه انجامشان نمی دهیم ، نیست...

بیا ای دوست من که صراط را پیدا کنیم و با سراجی منیر در پی رسیدن به او باشیم...

 

 

 

 

خدایا ! غرور مغترین را از ما بگیر و انابه مخبتین را به ما عنایت کن . ما را مغرور طاعات ها مان نکن ، مغرور توجهاتمان و مغرور حالت ها مان نکن ، که حالت ها و طاعت های ما به اندازه خود ماست و نه در خور تو.

 

خدایا ما را به بدی هامان اخذ نکن.(2)

 

 

آمین رب العالمین

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پی نوشت:

1-      اینو می نویم که بعضی از دوستان تو کف نمونن که قضیه رفت وآمد از دیوار چه جوریا بوده !:

یادمه یه دیوار بود قسمت پشت ساختمون که از کوچه پشتی می شد با کمک علمک گاز! بیای بالای دیوار و از اون طرف هم پرید تو حیاط خلوت پشت مدرسه و از کنار پارکینگ ماشین معلمها اومد تو حیاط!!این برای من از اون جهت خوب بود که صبح ها اکثرا دیر می رسیدم مدرسه ! ( این از همئون سوم دبستان که دیگه رنگ سرویس مدرسه رو ندیدم تا اول اینکه بیام دانشگاه ادامه داشت ! -  نه اشتباه نکنین دانشگاه منو متحول نکرد که به موقع بیام سر کلاس ، چون دیگه استادا بعد خودشون راه نمیدن سر کلاس و کلا یه جلسه غیبت و نفهمیدن درس و و نفهمیدن درس جلسات بعدی رو در پی داره من به موقع حاضر میشم !!!) و مسیر اون دیوار ، که خودم کشف کرده بودم ، و تا همون اواخر که نرده کشیده بودن کسی نفهمیده بود ، راه خوبی بود برای اینکه یواشکی خودمو به ته صف برسونم و تاخیر ورود نخورم.

البته یه راه دیگه هم وجود داشت که اندکی پر خرج بود و تا سال سوم که رو دیوارها رو نرده گذاشته بودن (برای جلوگیری از ورود دزد و ورود دزدکی !) لازمم نشد و اون چیزی نبود جز ریختن طرح رفاقت با مامور ثبت تاخیر ورودها و همانا خریدهای زنگ تفریح برای او!!!

 

2-      اخبات ، اثر (عین.صاد) صفحه 69

3-      نفر بعدمی که می خواستن اینجا بنویسن همچنان مسکوت موندن! ، البته بنده خدا مشکلاتی دارن و من در جریان اون قضایا هستم ، از همه التماس دعا دارم واسشون و همین طور واسه خودم

4-      همونطور که دیدین  رنگ و روی اینجا و همین طور عنوانشو عوض کردم همون طور که تصمیم دارم رویه خودم رو تو نوشتن اینجا عوض کنم باشد که خدا کمکمان کناد...
خواهش می کنم نظرتون رو بهم برسونین

5-      اون دو سه نفری که میان اینجا و می خونن ، اما بجای اینکه کامنت بذارن ،  کوته پیام! می دن و با اون نظر میدن ،  خواهش می کنم که  همین جا کامنت بذارن ، حالا عمرا اگه متوجه بشن باز فردا کوته پیام میدن!

6-      الان منزل وبلاگ عروج هستم ... !

7-      دعام کنید ، دعاتون می کنم...

 

 

 

 

علی مدد



نویسنده » حاج جمال . ساعت 3:12 صبح روز پنج شنبه 86 مرداد 11


دیروز هفتمین روز شهادت حضرت مادر (س) بود ،

 

دیروز هفتمین روزی بود که علی(ع) بی یاور بود ، همون علی(ع) که می گفت اگر هراس پیدا شدن قبر فاطمه(س) نبود تا آخر عمر در کنار قبر او معتکف می شدم ،

 

دیروز هفتمین روزی بود که حسنین(ع) بدون مادر(س) سر میکردند ،

 

دیروز هفتمین روزی بود که زینب(س) هم خواهری می کرد و هم مادری...

 

دیروز هفتمین روزی بود که مدینه صدای گریه حضرت مادر(س) رو نمی شنید ،

 

دیروز هفتمین روزی بود که کفار به ظاهر مسلمان مدینه دیگر از صدای ناله های مظلومانه و جانخراش حضرت مادر(س) راحت شده بودند...! (لعنت الله علی القوم الضالمین الی قیام یوم دین )

 

.

.

.

 

دیروز . . .

 

دیروز خیلی اتفاق ها افتاد... ، که من و تو از آن بی خبریم ...

 

اما . . .

 

اما امروز ، بعد هزار و چهارصد سال ، هنوز صدای ناله مادر(س) ، صدای گریه زینب(س) ، صدای مناجات های شبانه علی(ع) با چاه های نخلستان های ندینه به گوش من و توی بچه شیعه می رسد

 

امروز هم صدای (هل من ناصر ینصرنی ) ابن فاطمه(عج) به گوش می رسد

 

.

 

.

 

 

 

 

آی رفیق ...

 

می شنوی صدای مولایمان را ...

 

آی رفیق . . . نکند ما هم مثل اهل مدینه آن روز به این فریاد ها بی تفاوت باشیم

 

حال آنکه ما ادعای شیعه بودن هم می کنیم ،

 

حال آنکه ما هر روز و شب جمعه ، ندای متی ترانا و نراک سر می دهیم

 .

 

.

 

.

 

.

 

آقا خودت کمکمان کن که سربازت شویم...

 

خودت کمکمان کن

 

علی مدد



نویسنده » حاج جمال . ساعت 8:43 عصر روز سه شنبه 86 تیر 5


اول سلام !

1- هنوزم با سیستم های کافی نت ها مشکل دارم ، البته نمی دونم شایدم سیستم های کافی نت ها با من مشکل دارن !!! به هر حال یه چند روزه دیگه هم باید دندون رو جیگر بذارم تا پایان ترم ها تموم شه

2- از طریق منابع مان در پارسی بلاگ! خبر رسید که قراره یه برنامه اعتکاف واسه وبلاگ نویسان تو سراسر کشور برگزار بشه و تا چند روز دیگه هم تبلیغاتش تو سایت گذاشته می شه ، و قسمت قشنگش این جاست که احتمالا یه تعداد هم واسه اعتکاف میان مشهد ، به هر حال گفتم که خبردار باشید ، دلم نیومد بدونم و نگم! خبر های آتی هم به زودی به اطلاع می رسد !

3- تصمیم دارم یه نیمچه سفرنامه جمکران رو از تو دفترچه خاطراتم پیاده کنم و به تدریج بذارم اینجا ، واسه خودم یکم قشنگه واسه بقیه رو نمی دونم . البته الان (یعنی بعد آخرین امتحانم!) تو مرحله ویراستاری و تایپه . تا ببینیم خدا چی می خواد.

 

علی مدد

 



نویسنده » حاج جمال . ساعت 8:31 عصر روز سه شنبه 86 تیر 5


سلام

 

همچین ییهو دیدیم که بلاخره این همخونه ایمون ! شروع کردند به نوشتن کلی متعجب گشتیم اما ...

 

اما این اتفاق رو آغاز دور جدید تحولات بدونید ! جدی می گم چرا می خندین!

یه چند تایی مطلب آماده کرده بودم که دیشب اومدم بزارم اما این سیستمای کافی نت محلمون بازی در آورد و فلاش مموریه گوشیمون رو نخوند ماهم پس از کلی کلنجار رفتن با سیستم و با سیستم سرور و همینطور خود صاحب کافی نته ! ، آخر شب دست از پا دراز تر برگشتیم منزل !، و به این نتیجه رسیدیم که ((کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من ! ))   نگین چه ربطی داشت ، ربطش اینه که به این نتیجه رسیدم که بایست سیستم خونه رو آماده کرد واسه کار کردن با اینترنت، آخه چند وقته (بنا بر مسااااااائلی) سیستم ما رنگ اینترنت رو ندیده !

بگذریم همینو می خواستم بگم که انشالله اتفاقاتی می افته اینجا...

اولیش تغییر قالبه که با مدد گرفتن از حضرت مادر انشالله می خواهیم هم قلب و روحمون و هم تموم زندگیمون رنگ حضرت مادر رو بگیره...

دومیش هم تغییر عنوانه (اینجا چراغی روشن است...) که تغییر رویکرد ما رو هم نشون می ده که ان شالله بتونیم چراغهای روشن خدا رو  ببینیم و بزاریم اینجا تا همه با هم مواظب صراط باشیم ...

 

علی الحساب همینا رو داشته باشین تا بعد.

 

 

علی مدد    



نویسنده » حاج جمال . ساعت 2:43 عصر روز شنبه 86 تیر 2


چند وقت است دلم می گیرد                                  دلم از شوق حرم می گیرد

مثل یک قرن ، شب تاریک است                            دو سه روزی که دلم می گیرد

مثل این است که دارد کم کم                               هستی ام رنگ عدم می گیرد

دسته سینه زنی در دل من                                 نوحه می خواند و دم می گیرد

گریه ام یعنی باران بهار                                       هم نمی گیرد و هم می گیرد

بس که دلتنگی من بسیار است                            دلم  از  وسعت  کم می گیرد

لشگر عشق حرم را به خدا                               به خود عشق قسم ، می گیرد

 

التماس دعا



نویسنده » حاج جمال . ساعت 4:0 عصر روز سه شنبه 86 خرداد 22


 

 

داد زد چرا کسی به دادمان نمی رسد  
                                                     دست های عاشقانه تا دهان نمیرسد

 

گفت:ای خدای مهربان به من بگو چرا
                                                       حرف های ما به گوش آسمان نمی رسد...



نویسنده » حاج جمال . ساعت 6:48 عصر روز دوشنبه 86 خرداد 21


<      1   2   3   4   5      >