حرف های ما هنوز ناتمام ...
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
آی
ناگهان
چقدر زود
دیر
می شود
پی نوشت:
- نمی دونم تا کی و تا کجا مطالبم رو همچنان در سر رسیدم خواهم نوشت و همان جا خواهد ماند و تاریخ خواهد گذشت و فاسد خواهد شد و به زباله دانی کوچک تاریخ شخصی خودم خواهد پیوست ، اما همین قدر میدانم که دیگر نه مجالیست برای اینجا نوشتن ، و نه حالی ... و شاید دیر ، شاید زود ...
به قول دوستی :
خسته ام ثانیه ها خوب مرا می فهمند ...
علی مدد