دیروز هفتمین روز شهادت حضرت مادر (س) بود ،
دیروز هفتمین روزی بود که علی(ع) بی یاور بود ، همون علی(ع) که می گفت اگر هراس پیدا شدن قبر فاطمه(س) نبود تا آخر عمر در کنار قبر او معتکف می شدم ،
دیروز هفتمین روزی بود که حسنین(ع) بدون مادر(س) سر میکردند ،
دیروز هفتمین روزی بود که زینب(س) هم خواهری می کرد و هم مادری...
دیروز هفتمین روزی بود که مدینه صدای گریه حضرت مادر(س) رو نمی شنید ،
دیروز هفتمین روزی بود که کفار به ظاهر مسلمان مدینه دیگر از صدای ناله های مظلومانه و جانخراش حضرت مادر(س) راحت شده بودند...! (لعنت الله علی القوم الضالمین الی قیام یوم دین )
.
.
.
دیروز . . .
دیروز خیلی اتفاق ها افتاد... ، که من و تو از آن بی خبریم ...
اما . . .
اما امروز ، بعد هزار و چهارصد سال ، هنوز صدای ناله مادر(س) ، صدای گریه زینب(س) ، صدای مناجات های شبانه علی(ع) با چاه های نخلستان های ندینه به گوش من و توی بچه شیعه می رسد
امروز هم صدای (هل من ناصر ینصرنی ) ابن فاطمه(عج) به گوش می رسد
.
.
آی رفیق ...
می شنوی صدای مولایمان را ...
آی رفیق . . . نکند ما هم مثل اهل مدینه آن روز به این فریاد ها بی تفاوت باشیم
حال آنکه ما ادعای شیعه بودن هم می کنیم ،
حال آنکه ما هر روز و شب جمعه ، ندای متی ترانا و نراک سر می دهیم
.
.
.
.
آقا خودت کمکمان کن که سربازت شویم...
خودت کمکمان کن
علی مدد