سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دو نفر شدیم ... - اینجاچراغی‌روشن‌ست..






درباره نویسنده
دو نفر شدیم ... - اینجاچراغی‌روشن‌ست..
مدیر وبلاگ : حاج جمال[52]
نویسندگان وبلاگ :
بی نام[6]
للِه[14]

همیشه سعی میکنی حرف هایت را بزنی ، چون اگر تو نزنی بقیه که دارند حرفهایشان را می زنند ، و آنوقت به جای تو هم حرف می زنند !! اعتقاد دارم که دیده می شویم ...
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
اسفند 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
آذر 86
دی 86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین87
اردیبهشت 87
خرداد 87
مرداد 87
شهریور 87


لینکهای روزانه
دچار - این روزها این جا می نویسم [11]
دچار در میوه‌ی ممنوعه [29]
[آرشیو(2)]


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
دو نفر شدیم ... - اینجاچراغی‌روشن‌ست..

آمار بازدید
بازدید کل :160447
بازدید امروز : 0
 RSS 

یا رحیم
بی مقدمه....
یا رحیم گفتم تا مدد بگیرم از خودش و از یادش که " فاذکرونی اذکرکم " و ببخشاید آنچه را که شاید قصور کنم در نوشته هایم .


 چندی پیش مدیر وبلاگ خبر غیر مترقبه ای را تحت عنوان " دو نفر می شویم" اعلام کرد که البته نمیدانم می توانید مرا به عنوان نویسنده بپذیرید یا نه ؟ که در هر صورت فرقی هم نمی کند که بپذیرید یا نپذیرید ،چون من آمدم که حرفم را بزنم چه بخواهید و چه نخواهید ، چه بخواهند و چه نخواهند ! برای من مهم این است که او بخواهد و تا زمانی که او بخواهد من هم هستم و در غیر این صورت ...


فلذا همین اول کار این مسئله را برا خودم و خدا روشن کردم تا بعدا" توش حرف در نیاد و اگر خواستم ( گوش شیطون کر !)یک روزی از برای خوشایند کسی بنویسم و یا از برای خوشایند  کسی دیگر ننویسم تکلیفم با خودم و خدا روشن باشه .
یعنی آخدا ! ببین جلو جمع دارم میگم ها ، اگر خواستیم پامون رو کج بزاریم بزن پس کلمون !!!


و اما این که اسم و رسم حقیقی و حقوقیم چیه و تا چه حد اهمیت داره ، باید عرض کنم که مهم نیست و چون مهم نیست به دوستان توصیه می کنم دنبال پیدا کردن نام و نشان و گرفتن عدم خلافی بنده نباشند که قطعا فکر نمی کنم کسی پیدا بشه که وقت گرانبهاش رو صرف این کار عبس کنه .


من همین هستم که می نویسم یعنی یک قلم به دست بی نشان !!
ولی وجدانی قلم به دست مزدور نیستم و اگر هم ، چنین جماعتی به تورم بخوره ، قلم نویسندگی ، قلم دست ، قلم پا و هر نوع قلم دیگه ای که داشته باشه رو با همین جفت دستام میشکنم .( اینو از برای آن عده نون به نرخ روز خورایی گفتم تا حساب کار دستشون بیاد ، فارسیش همون گربه رو دم حجله کشتنه!)


و دیگر این که اگر از اعلام تا وقوع خبر ( دو نفر می شویم ...) خیلی فاصله افتاد باید ببخشید .
چون یه مدتیه گرفتار ( البته با دید ناقص بشری ما گرفتاری به نظر می یاد وگرنه این ها همه الطاف خفیه خداست ) شدم و شرایط روحی مناسبی نداشتم چیزی ننوشتم تا مبادا این فضا بر نوشته هام تاثیر بزاره و مدیون دوستان بشم . به هر حال شرمندگی مدیونی قابل تحمل تره لذا شرمنده شما و مدیر وبلاگ شدم . .
از همه دوستان و بزرگواران التماس دعا دارم .
به امیدی که خودش توفیق بده تا باز هم بنویسم .


یا علی 



نویسنده » بی نام . ساعت 1:35 صبح روز شنبه 86 تیر 2